راهی به سوی نجات

راهی به سوی نجات

Friday, June 3, 2016

امروز 14 خرداد 95 رفتم استخر اما تعطیل بود .






امروز 14 خرداد 95 رفتم استخر اما تعطیل بود .
دلیل آن ارتحال جان سوز امام بود
جمعی جلوی درب استخر ایستاده بودند  در حال صحبت رفتم نزدیک و با آنها هم صحبت شدم
هرکی در مورد چیزی صحبت می کرد : یکی می گفت من رفتنم ایرانلند آنجا هم تطیل بوده واقعا نمی دونم امروزی که جمعه هست بچه ام را کجا ببرم واسه تفریح؟
یکی برای خنده گفت آخه من نمی دونم مگه امام کنار دریا مرده که هر سالگردش مردم میرن کنار دریا ؟
یکی گفت واقعا ..... تو این مملکت که برای مرگ کسی که مملکت رو به ..... داده با ید عزا بگیریم ؟ مگه امام حسینه ؟
من دیگه فرصت صحبت به دیگری را دادم و شروع کردم به صحبت :
گفتم دوستان همان امام حسین شما هم 1300 سال گذشته به این مملکت یورش آورد و نیکان ما را کشت و بی حرمتی به ناموس ما کرد
مطمن باشید 10 دیگه که نه ولی شاید 100 سال دیگه مردم بجای قسم خوردن به نام خداوند یا همون قسم های شما که میگید یا حسین شهید و غیره مردم خیلی عادی بنام امام خیمینی قسم می خورند.
یه مرد تقریبا آفتاب سوخته بد لباس بود که حرف من و قطع کرد و گفت شما انگار اعتقاد به خدا و روسولش ندارید
گفتم چرا دارم  هم به خدا و هم به رسولش اما من در صحبت ها ی خودم هیج جا دم از خدا و رسول نزدم
اصلا نذاشت حرفم تموم بشه گقت تو داری به امام حسین بی احترامی می کنی امام حسین مثل قرآن ناطق است  ، قرآن هم حرف خداست
دیگران داشتند نگاه می کردند انگار می ترسیدند حرف بزنند البته من هم
می ترسیدم این روزا همه تو بسیج و سباه هستند اصلا نمیشه به کسی اطمینان کرد ولی من حرف آخرم را زدم و رفتم :
تو یه جمله گفتم : شما متعب ها 1400 سال دورغ باور کردید حالا اگه یکی بگه این ها دورغ بوده شما دست به سنگ میشید و طرف و به سنگ می بندید ولی یاد باشه زمین گرد است و گالیه بر این اعتقاد و سالها بعد علم ثابت کرد
گفت تو لائیک هستی مشابه تو زیاد دیدم عاقبت بخیری ندارید
گفتم برعکس من به خدایی ایمان دارم که قول داده جان مرا حفظ کند و هر چه بخواهم از او می خواهم نه از مردگان زیر خاک به صلیب روی گردنم اشاره ای کردم و رفتم  
سوار ماشین شدم شیشه را کشیدم بائین و گفتم  این دین بدرد خودت می خوره که زیر افتاب وایسی تا روز جمعه که تمام دنیا در حال تفریح هستند ، منتظر باشی مملکت از عزا یه بت دیگه بیاد بیرون و لی خوشحالم که بت برس نمی باشم
داشتم از درب بارکینگ می رفتم بیرون تو آینه دیدم تمام جمع مشغول صحبت شدند دوباره  می دانم الان موضوع اصلیشان منم که می خواهند ثابت کنند اره خمینی و امام حسین یکی هستند و من همان لائیک
اما من راضی هستم  امید دارم یکی از آنها اندکی به حرف های من به تعمق فکر کند و راه نجات را دریابد وبه عیسی مسیح ایمان آورد  . آمین





No comments:

Post a Comment