ماه رمضان
سلام من نویسنده این وبگاه هستم این داستان واقعی من هست
یکسال گدشت
یکسال از ماه رمضان گدشته مرا به جرم روزه خواری در بارک آزادی گرفتند گذشت
می دونید خیلی تشنه ام بود بارک هم خلوت خلوت سر آب معدنی رو باز کردم که کمی آب بخورم فقط نوک زبانم خیس شد که از بشت کسی شانه ام را گرفت وقتی برگشتم دو نفر مامور نیرو انتظامی بودند گفت چرا روزه خواری می کنی گفتم کسی تو بارک نبود کسی ندید سریع جواب داد ما گه دیدیم
من و به جرم روزه خواری بردند 34 جام حم یک شب شب من همراه خلاف کار ها خوابیدم کسایی که واقعا جرم کرده بودند مثلا یکی ظبط ماشین دزدیده بود
واقعا را من سوال بود که آیا جرم من هم با این ها برابر است که با ابشان هک خواب و هم اتاق شدم
یا اصلان من جرمی مرتکب شده ام ؟
ریشه های تصیم من قوی تر شد
خواستم از تمام برادران نیروی انتظامی تشکر کنم از کسی که مرا دستیگر کرد با وجودی که ارش معذرت خواهی کردم خواهش کردم التماس کردم
از قاضی که 10 روز برام حبس برید و مرا هم ردیف جنایت کار ها به حبس بردند
از کسی که مرا شلاق می زد ، روی صورتش و بوشانده بود ولی من حتی قلبش هم دیدم
الان یکسال گذشته و من یک نجات یافته ام و با ایمان به عیسی مسیح را نور و روشنایی را بیدا کردم خودم را از دنیای دروغ و تاریک الام نجات دادم من به دینی که بی گناه به حبست می برند ، شلاق می زنند کافرم
هم وظن عزیز
من از شما دعوت می کنم در مورد اسلام که بزور شما را به آن تسلیم کردند بیشتر تحقیق کنید و تصمیم بزرگی د ر زندگی اتخاذ کنید و دعوت مسیح را ببذیرید چرا او گفته است : بیائیدتا با دلیری به تخت فیض بخش خدا نزدیک شویم تا رحمت یافته و در وقت احتیاج از او فیض یابیم
No comments:
Post a Comment