ایرانیان و امام زمان
باری، مطابق تاریخ، مثلا در قیام «مختار ثقفی» برای گرفتن انتقام خون حسین و سایر شهیدان کربلا، «بیست هزار ایرانی» در صفوف رزمندگان او حضور داشتهاند. در اردوی نظامی معاون او «ابراهیم مالک اشتر»، «یک کلمه هم عربی شنیده نمیشد».(دو قرن سکوت). وقتی به او انتقاد میکنند که چرا این همه ایرانی در سپاه تو هست میگوید: «اولاد اسواران و مرزبانان ایرانند؛ از هر لشگری آمادهتر و آگاه تر» («تاریخ ایران بعد از اسلام»). میتوان کنجکاو شد که این مبارزان، دوستان و فامیل و وابستگانشان و نسلهای بعدی آنها در قلمرو شیعه و امامان بعدی، به چه کاری مشغول بودهاند؟ به جز این که به قول زرین کوب باید آنها را در هر نوع حرکت و «فتنه و آشوب»ی دخیل دید؟ اگر از این زاویه یک کار تخصصی در پروژه غیبت امام دوازدهم و مهدویت صورت گیرد، نتایج شگفت آورتری از نقش و سهم ایرانیان وطن پرست در آن به دست خواهد آمد. در حد مختصر میتوان اشاره کرد که در میان انبوه احادیث مربوط به شیعه هر جا صحبت از: «اهل مشرق»، «اصحاب الرایات السود»، «اهل خراسان» و «الرجل الخراسانی»، «فرس»، «اعاجم»، «موالی»، «بنوالحمراء»، «قوم سلمان»، «اهل قم» و «اهل طالقان» و نظایر آن میشود، اشاره به افراد ایرانی دارد. در اخبار مربوط به تمامی جنبههای مربوط به امام زمان (اعم از غیبت صغرا و کبرا و ظهور او) به نحو شگرفی، ایرانیان دخالت داده شدهاند. «محیی الدین عربی، عارف معروف، در كتاب خود- «فتوحات» – درباره وزیران امام مهدی (عج) می نویسد: همه آنان از عجمند و در میان آنان هیچ فردی از عرب وجود ندارد». در میان ۳۱۳ نفری که قرار است همراه امام زمان قیام کنند، تعداد زیادی ایرانی (به شمول «۵۵ زن») نیز سازمان دهی شدهاند! ۱۳ تن از این زنان، «مجروحان را مداوا میکنند و از بیماران جنگی پرستاری مینمایند» (کتاب «اثبات الهداه»)، «بیشترین یاران مهدی (عج) را ایرانیان تشكیل میدهند. در احادیث آمده است: بسیاری از یاران امام زمان (عج) از اهالی مرورود، مرو، توس، مغان[آذربایجان] جابروان [اطراف تبریز]، قومس [سمنان]، اصطخر [شیراز]، فاریاب، طالقان، سجستان [سیستان] نیشابور، طبرستان، قم، گرگان، اهواز، سیراف [بوشهر]، ری و كرمان هستند» («سایت طپش»…مقاله «ایرانیان در قرآن».) از افسانهسازیها که بگذریم، مطابق تاریخ مادی و زمینی، نقش ایرانیان در «نظام الاموال و الوکلا» و تشکیلات «التنظیم السری» انکار ناپذیر است. فقط باید با حوصله و نگاه انتقادی – و نه با ایمان دینی و تعصب! – تاریخ را گشت و استخراج کرد که مثلا: چگونه رابطی در خراسان که کنیزی را برای امام صادق میآورده، «با زیر پا گذاشتن حدود الاهی»، در راه و در کنار رود جیحون به او تجاوز کرده و به همین دلیل مورد توبیخ و سرزنش امام ششم قرار گرفته است. (نقل از «قطب راوندی» از علمای بزرگ تشیع – سایت «مجمع جهانی شیعه شناسی») ؛ چرا امام رضا به سر وکیل منطقه آذربایجان لباس هدیه کرده است؛ چرا چارت سازماندهی هشت نفره وکیلان منطقه غرب ایران به «حسن همدانی» وصل بوده؟ چگونه خانواده مازیار اهوازی ارتباطات خود را با چهار امام و نواب اربعه امام زمان برقرار میکردهاند؟ و همین سوال پیرامون رابطه این امامان با «زکریا قمی» و «عزیز مهتدی» وکیلان ناحیه قم وجود دارد؛ چرا فردی به نام «محمودی» وکیل منطقه «دینور» در شمال کرمانشاه، پس از دریافت حکمی از «ناحیه مقدسه» امام زمان، عازم وکالت در شهرری میشود؟ «احمد دینوری» چه رابطه قبلی با امام حسن عسگری داشته که بعد از فوت او، از «اردبیل» راه میافتد تا هدایای مردم این شهر و نیز در سرراهش، وجوهات مردم «دینور» (حدود شانزده هزار دینار) و سپس در کرمانشاه ار شخصی به نام «احمد مادرایی» هزار دینار گرفته و میرود در بغداد تحویل نماینده امام زمان میدهد»؟ چرا امام دهم از «صالح همدانی» («وکیل اوقاف در قم») ناراضی بوده است؟ چرا همین امام وکیل خود «فارس قزوینی» را عزل کرده است؟ چرا امام زمان طی نامهای «ابراهیم همدانی» را وکیل مورد اعتماد خود معرفی کرده است؟ «قاسم بن علاء از اهالی آذربایجان»، چگونه با امام هادی و حسن عسگری دیدار میکرده و در زمان امام زمان نیز، نواب خاص حضرت (نایب دوم و سوم) نامههای امام غائب را برای او ارسال میکردهاند؟ چگونه در حضور «محمد صفوانی» اهل «ران: شهری بین مراغه و زنجان»، «قاصد امام زمان» نامهای برای قاسم میآورد که در آن از جمله به این وکیل گفته شده بود پس از مرگش پسر خود «حسن» را به عنوان وکیل در منطقه معرفی نماید؟ چگونه در حضور «حسن گرگانی» در قم نامهای برای «سفیر امام زمان» در این منطقه «عبداله بزوفری» نوشته میشود و از او در باره زن بارداری که پدر بچه، آن را نطفه خود نمیداند، سوال میکنند؟ «محمد متیل» که همراه زنی به نام «زینب» از آوه (بین قم و ساوه) به بغداد رفت تا وجوهات مذهبی او را به نایب سوم امام زمان تحویل دهد، چه ارتباطی با نواب خاصه داشت؟ ارتباطات وکیلان در «نیشابور و بیهق (سبزوار) گرفته تا مرو و طوس و كابل و هرات و بلخ و سمرقند و بخارا» با مدینه چگونه برقرار میشده ؛ و در یک مقطع، «محمد اسدی» در شهر ری، چگونه ریاست خود را بر وکیلان این شهرهای شرقی ایران و نیز – در مقطعی به عنوان سر وکیل کل ایران – اعمال میکرده است؟ چرا امام حسن عسگری به وکیل خود «اسحاق نیشابوری» نامه مینویسد که همه وکلای ناحیه خراسان، وجوهات و اموال شرعی جمع آوری شده را هر بار برای وکیل ارشدتر او در سبزوار «ابراهیم عبده» بفرستند و او نیز برای سر وکیل امام در شهر ری ارسال نماید؛ «محمد صیرفی» اهل بلخ، وجوهی را که مردم این شهر به عنوان «سهم امام» به او داده بودند و «نیمی از آنها طلا و نیمی دیگر نقره » بود و نیز شخص دیگری به نام «جاوشیر» اهل بخارا «ده شمش طلا» را چگونه به حسین نوبختی در بغداد میرسانند؟ چرا «سرور» اهوازی همراه پدر و عمویش به بغداد نزد حسین نوبختی میروند؟ «احمد قمی» و همشهری او «محمد عطار» که نمایندگی از جانب امام حسن عسگری «در اوقاف قم» را داشتهاند، پس از رحلت این امام، مطابق کدام احضاریه و دستور تشکیلاتی، خودشان را از قم به بغداد رسانده و جزو معاونان و دست یاران اصلی نواب خاص امام زمان سازماندهی میشوند؟ «عبدالله قزوینى» «باب امام زمان در قزوین» چگونه نامههای اختصاصی خطاب به خودش را از امام غایب دریافت میکرده است؟ حسین نوبختی ایرانی (نایب سوم) چرا کتابش علیه شلمغانی را قبل از انتشار، برای نظر دهی نزد علمای قم میفرستد؟ دو تن از اهالی قزوین «علی بن احمد» و «مرداس» و «بسامی» از وکیلان منطقه ری، «یعقوب منقوش» و «ابراهیم نیشابوری»،»محمد نعیمی نیشابوری»، «ابراهیم تبریزی»، «خلف اشعری»، «احمدهاشمی»، «سعد قمی»، «عمرو اهوازی» چگونه مستقیما امام زمان را ملاقات میکنند؟ چگونه یک «مرد خراسانی که عربی هم خوب بلد نبود»، «نامهای از امام زمان را همراه با سی دینار» به دست «یعقوب غسانی» در مصر میرساند ؟ و از این قبیل…حقیقت این است که در زیر سقف نورانی و پراز معجزه تاریخ «قدسی»! این قبیل حرکتهای مبارزاتی و تشکیلاتی در سرزمین مادری تحت اشغال ما، موج میزند؛ با تمام فراز و نشیبها و شکست و پیروزیهای انسانی و زمینیاش!
عدد ۷۰ سال
تاریخ میگوید در سال ۲۶۰ هجری قمری (شهادت امام حسن عسگری) عمر امامت خاندان گرامی علی به پایان رسید. تاریخ هم چنین میگوید در سال ۳۲۹ هجری قمری عمر «نواب اربعه» نیز به پایان رسید و پرونده امام زمان برای همیشه درهمین نقطه بسته شد. دلیل گزینش مدت هفتاد سال برای غیبت صغرا چه بود؟ قرائت رسمی شیعه بدون تعارف، آن را تصمیمی برنامهریزی شده از جانب خدا و توسط خود پیامبر و حضرت علی میداند! اما در قرائت غیرآسمانی، حدس و گمانها متنوع است. به یک گمان شخصی خودم در بالا اشاره کردم: چون در همین سال، محمد کلینی درگذشت (و به باور من، خودش از عناصر اصلی «التنظیم السری» بود)، ادامه کار نواب، بدون حضور او – که به قول «ابن اثیر» نقشاش در حد امامان شیعه بود- مقدور نبود. برخی میگویند تعیین ۷۰ سال، پاسخی است برای کسانی که معتقدند امام حسن عسگری فرزندی داشته و حتی دوران امامتاش را هم سپری کرده، اما پس از گذراندن عمر طبیعی آن دوران، رحلت کرده است. دلیل دیگر این که تداوم نواب خاص و ملاقات حضوری با امام – مثلا در شرایط سنی صد سال بعد – و در شرایط سیاسی و اجتماعی غیر قابل پیش بینی آینده، ممکن بود کل پروژه غیبت را دچار تناقضات اساسی کرده ؛ داستان نواب اربعه را نیز لوث نماید و از جدیت و قداست بیندازد. به همین خاطر مصلحت برآن قرار گرفته که در عدد ۷۰ سال، پروژه نواب خاص را متوقف نمایند.
در همین رابطه عدهای بر این نظرند که
در عصر نایب چهارم افزایش فشار توده شیعی برای ملاقات حضوری با امام زمان و رفع
شکاکیتهای روزافزون نسبت به وجود او، باعث شده تا خاتمه پروژه غیبت صغرا و پایان
دوره نواب خاص، اعلام گردد. برخی با توجه به خون ریز و سفاک بودن دو خلیفه آخرین
دوران نواب: «قاهر بالله و راضی بالله»، معتقدند که نایب چهارم ایرانی عملا فلج
گشته و دیگر قادر به ادامه فعالیت نبوده است. یک نظریه سیاسی نیز مطرح است و آن
این که تشکیلات «التنظیم السری» به این تحلیل میرسند که با توجه به گسترش جنبش
مردمی و شیعی «قرمطیان»، پیروزیها و پیشرویهای دیالمه شیعه ایرانی و تسلطشان
بر بغداد، به حکومت رسیدن فاطمیون شیعه در مصر، امکان سقوط خلافت عباسی و برقراری
یک حکومت سراسری شیعی را در چشم اندازی نزدیک قرار داده است و بهتر است سیر حوادث
خوش و ظفرنمون را به حال خود واگذارند و خودشان کنار بکشند. البته در عمل این طوری
نشد و تنها یک نسل بعد، سلجوقیان سنی مذهب، بساط گسترده شیعیان در بغداد را قلع و
قمع کردند و همه سرمایهها و دست آوردهای دینی و فرهنگی آنها، منابر، کرسیهای
تدریس، کتابخانهها و… را کاملا سوزاندند و تعدادی از عناصر فعال آنها را به قتل
رساندند. کم کمک وقت آن فرارسیده بود که با سپری شدن دوران «غیبت صغرا» و از
موضوعیت افتادن تمرکز سیاسی و مقطعی روی ایده «قائم»، کار فرهنگی گستردهای برای
جا انداختن «غیبت کبرا» فراهم شود و پروژه مهدویت بی صاحب نماند. به گفته «دکتر
جاسم حسین»، پس از نواب اربعه «فقها در این زمان به خود جرات نمیدادند به
نمایندگی از سوی امام اقدامی کنند، ولی طولانی شدن دوران غیبت، فقها را بر آن داشت
تا خلا موجود را پر کنند» («سایت حوزه»)
داستانی که به «ولایت مطلقه فقیه» منجر شد!
در سال ۳۲۹ هجری قمری چهارمین و آخرین نایب خاص «علی سیمری» آخرین توقیع بسیار کوتاه از امام زمان را به اطلاع شیعیان رساند و خود درگذشت: «ای علی بن محمد سیمری! خداوند در فقدان تو به برادرانت پاداش بزرگی عطا فرماید، تو تا شش روز دیگر رحلت میكنی، كارهایت را سامان ده و هیچ كس را به جانشینی خود سفارش نكن. اكنون زمان غیبت كبرا فرا رسیده است و ظهور من فقط با اجازه خدا خواهد بود، آن هم از مدتی طولانی صورت میگیرد كه در آن مردم، بسیار سختدلند و سرزمین پر از بیدادگری است. كسانی، نزد شیعیان ما ادعا میكنند كه مرا میبینند. هر كس پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی چنین ادعایی بكند، دروغگویی بیش نیست». چنان که ملاحظه میکنید – و اگر به واقع نیزآن چنان که فقهای کنونی مدعیاند: «فقیه در عصر غیبت، امام المسلمین و رئیسالمله میباشد» (کتاب ولایت فقیه خمینی)؛ و یا : «خدا به ولی فقیه از طریق امام زمان اجازه داده كه حكومت كند» (آیت اله مکارم شیرازی) – بهترین و منطقیترین جایی که باید ردی از این اجازه من درآوردی – «نیابت عامه روحانیون» – میبود، همین نامه بود. انصاف این است که ما باید مدیون «التنظیم السری» باشیم که یک چنین سندی را به دست روحانیون ریاست طلب کنونی ندادهاند. اگر آنها امروزه ادعا میکنند که: «نیابت عامه» یعنی «رهبری سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی تشیّع»! و آیت اله جنتی فتوا صادر میکند که: «ولی فقیه نسبت به جان و مال و ناموس مردم اختیار دارد»، جعل و تقلبی بیش نیست! (سایت «پایگاه اطلاع رسانی گروه معارف دینی»)
شاید به دلیل همین نقص و کمبود مهم در
نامه امام زمان بود که حضرات ناچار شدند ۸۳ سال پس از برچیده شدن تشکیلات نواب
چهارگانه، نامهای از جانب امام زمان خطاب به بزرگترین مرجع دینی تشیع در آن زمان
– «شیخ مفید»
– تولید کنند
که بسیار تصنعیتر و غیر منطقیتر و نا به هنگامتر از نامههای قبلی جلوه میکند
و به قول یک ضرب المثل عامیانه، در حکم خرید لباس نو، بعد از عید نوروز است! از آن
بی مایهتر این که تاکید شده : «این نامهها توسط شخص مورد اعتمادی که نامش ذکر
نشده، به شیخ مفید رسیده است»!
این که چرا
امام زمان – که در آن تاریخ ۱۵۰ ساله شده بود! – تازه به فکر جبران
مافات و تقویت مرجعیت شیعه افتاده را باید از تولید کنندگان گمنام آن نامه پرسید،
اما هر چه هست، بخشی از این نامه که به محل سکونت و نوع زندگی فیزیکی امام زمان
مربوط میشود، از استعداد ادبی و تخیلی تحسین انگیز نویسنده نامه حکایت دارد: «ما
اینك در قرارگاه خویش، در مكانى ناشناخته، بر فراز قلهاى سر به آسمان كشیده،
اقامت گزیدهایم كه به تازگى به خاطر عناصرى بیداد پیشه و بىایمان، بناگزیر از
منطقهاى پر دار و درخت بدین جا آمدهایم و به زودى از اینجا نیز به دشتى گسترده
كه چندان از آبادى دور نیست، فرود خواهیم آمد و از وضعیت و شرایط آینده خویش، تو
را آگاه خواهیم ساخت تا بدان وسیله در جریان باشى كه به خاطر كارهاى سازنده و
شایستهات نزد ما مقرب هستى». تولید کننده نامه فکر خواننده بخت برگشته را نکرده
که چگونه و توسط چه کسی نامه از فراز قلهای «اورست» گونه در گوشهای از دنیا به
دست یک مرجع تقلید وقت در بغداد رسانده شده است؟ چون که در حومه بغداد و حتی کل
عراق قلهای به این بلندی شناخته شده نیست. این تناقض را هم توضیح نداده، امامی که
تا ۷۰
سالگی به جز چهار نفر کسی او را نمیدید و اکنون که در سن ۱۵۰ سالگی است، دیگر هیچ یک از انسانهای
همسن او، چه در اپوزیسیون و چه در پوزیسیون، در قید حیات نیستند و فیلم وعکس و اثر
انگشتی هم در کار نیست و ساواک خلیفه پوسترهای او را به در و دیوار نچسبانده و
خودش نیز به انواع معجزات تواناست، به چه دلیل و با چه منطقی از ترس «عناصری بیداد
پیشه»، محل «پر دار و درخت» قبلی را رها کرده و به یک «قله سر به آسمان کشیده»
پناه برده است؟ [در کتاب «الغیبت»، امام زمان در نامه به خانواده «مازیار اهوازی» نیز مینویسد: «پدرم
امام حسن عسگری به من امر فرموده است که جز در کوههای صعب العبور و سرزمینهای
خالی از سکنه، مقیم نباشم». با وجود یک چنین آدرس واضحی معلوم نیست که چرا نویسنده
کتاب «اثبات الهداه»، آن حضرت رابه »
جزیزههایی بسیار بزرگ و پهناور در دریا » منتقل کرده است؟ بگذریم که در کشفیات
اخیر، احتمال سکونت حضرت در «مثلّث برمودا واقع در ۲۰۰ کیلومتری کالیفرنیا» نیز داده شده
است! (سایت «امام مهدی»). راستی چرا متولیان رسمی تشیع هر بار امام زمان را دور از
جامعه و در میان دریا، یا بر فراز کوهها، بیابانها، یا چاهها و سردابها جا به
جا میکنند؟ و چه اشکالی دارد که امامی که بنی بشری چهره او را نمیشناسد، در
اطاقی معمولی در بغداد یا شهر و روستایی آرامتر در آن دور و بر زندگی کند؟ شاید
علت این باشد که بزرگترین عالمان شیعی آن عصر، و از جمله «شیخ مفید» و «سید
مرتضی» (به تبعیت از امام صادق که گفته بود: «می ترسد او را بکشند») مهمترین دلیل اختفای امام دوازدهم را
«بیم جانی» و «ترس» از سوء قصد دشمن، عنوان کردهاند. واقعیت این است که در آن
مقاطع، علما و مورخان دینی عمدتا دلیل عدم ظهور امام را حفظ جان و مساله امنیتی
اعلام کردهاند و در سنهها و قرون بعد که این دلیل، سخیف و بیمعنی جلوه میکرده،
روی دلایل فلسفی و غیره متمرکز شدهاند. تاکید علما و مورخان بزرگ تشیع در عصر
غیبت به فقدان تامین جانی و امنیتی برای ظهور امام زمان، خود نشان دهنده سایه
سنگینتر تلقی سیاسی و مقطعی از غیبت، حتی در ذهنیت خود آنها میباشد؛ و الا این
دو بزرگوار یک چنین تناقض بزرگی را برای همیشه به پروژه «مهدویت» تحمیل نمیکردند
که اگر علت غیبت امام، فقدان تامین جانی است، پس با چه منطقی امام زمان در عصری
ظهور خواهد کرد که «دنیا را ظلم و فساد» جباران خونریز پر کرده، که در آن صورت، یک
هزارم زمان خلفا نیز تامین جانی نخواهد داشت! اگر روضه خوانهای عوام فریب کنونی، این تناقض را این طوری رفع
و رجوع میکنند که موقع ظهور امام، و به منظور حفظ امنیت او و امکان شمشیر بازی
ایشان، کلیه سلاحها و ابزارهای مدرن و پیشرفته کنونی و ماهوارههای جاسوسی و
دوربینها و وسایل مدرن کنترل خیابانی از کار خواهد افتاد، چرا و با چه منظقی این
معجزه همان موقع و در قبال چند تا شمشیر و سپر قراضه خلفا به وقوع نپیوست؟!]
باری، شیخ مفید با این نامه، امام
زمان را به نوک قلهها فرستاد، تا بلکه خودش فکری به حال مسایل فقهی و شرعی مانده
روی دست شیعیان بکند. مسائل مهمی که – اگر امامی در کار بود! – میتوانست در یک
صفحه به همه آنها پاسخ بگوید و هم شیعیان و هم علمای آنها را از سردرگمی درآورد.
شیخ با احتیاط شروع کرد از «تفویض ائمه برای فقها در اقامه حدود در عصر غیبت» سخن
گفتن. به راستی که هدفاش ریاست نبود. حتی شاگرد بسیار سرشناس و معتبر او «مرتضی علم الهدا» دخالت روحانیون در
امور سیاسی و قضایی را تجویز نکرد.
بسیاری از
عالمان پرهیزگاری که در سنههای بعد، به این اختیارات چیزی افزودند، عموما نیت گره
گشایی از کار مردم داشتند. ولی به قول معروف قطره قطره جمع گشت و از شانس بد نسل
ما، به حاکمیت «ولایت مطلقه فقیه» منجر شد!
معجزات
واقعیت این است همان گونه که از قرآن و پیامبر گرامی اسلام هیچ حرف و سندی مبنی بر تداوم امامت در خاندان علی به ثبت نرسیده، برای امر مهمی مثل ولایت روحانیون بر مردم نیز هیچ گونه سندی در متون دست اول شیعی وجود ندارد. به همین دلیل نیز وقتی بزرگان شیعی معاصر میگویند: «ادله امامت عینا دلیل بر لزوم حکومت بعد از غیبت ولی امر است» (آیت اله خمینی)؛ «همه براهین امامت برای اثبات نیابت عامه در عصر غیبت جاری است» (جوادی آملی) اثبات شی در خلاء است و بیشتر آن لطیفه را تداعی میکند که به فردی گفتند کارت چیست؟ گفت نزد داییام کار میکنم. پرسیدند دایی ات چکاره است: گفت: بیکار! این شیوه، در مورد اغلب مستندات و استدلالها پیرامون مقولههای مهم اختصاصی و اختلاف برانگیزشیعه همواره به کار رفته که پرسش گر کنجکاو پس از کنار زدن انبوهی روایت و بحث و فحص «تخصصی»! وقتی به سرچشمه میرسد، به واقع با خلاء مواجه میشود؛ یا به حدیثی میرسد که یک خودی مقدس آن را جعل کرده، یا راوی مربوطه حتی طبق معیارهای خودشان معتبر نیست؛ یا سرمنشاء به معجزه و آسمان وصل است و دیگر قابل تحقیق با ابزارهای زمینی نیست! به باورمن، اگر در ۱۲۰۰ سال قبل، محمدهای سه گانه ایرانی کمترین ظنی میبردند که از مصالحی که آنها با عشق و علاقه و تحمل سختیها و مخاطرات فراوان، جمع آوری میکنند، روزی خشنترین نوع دیکتاتوری دینی «برجان و مال و ناموس» ایرانیان مسلط خواهد شد، پایشان را از شهرشان بیرون نمیگذاشتند! اگر روزی محمد طوسی در «الغیبت» مینوشت : «به قدری در عصر ما معجزات روشن از امام عصر (عج) صادر شده که از شمارش خارج است»، فکر نمیکرد که ۱۲۰۰ سال بعد، «آیت اله وحید خراسانی» یک «سور» هم روی برگ او بزند که: «حال که حضرت به این اندازه در آن زمان آیات باهرات (معجزات روشن و آشکار) داشت، پس ببینید تا این زمان چه اندازه معجزات حضرت رخ داده است»! (سایت «آینده روشن») خوب است برای نمونه یکی از این معجزات را به طور خلاصه به نقل از کتاب الغیبت بیاوریم: فردی به نام «یوسف جعفری» در راه مراجعت از مکه، با جوانی «بسیار زیبا» مواجه میشود. نفری که همراه آن جوان است، بدون این که از او سوال شود، میگوید که این جوان زیبا «امام زمان» است. آقای جعفری از او معجزه طلب میکند. وردست امام زمان، با اشاره به شتری که آن جا بوده، از او سوال میکند دوست داری که این شتر با بارش به آسمان برود یا فقط بارش؟ آقای جعفری سپس این طور ادامه میدهد: «گفتم هرکدام باشد فرقی نمیکند. آن گاه دیدم شتر با بارش به سوی آسمان بالا رفت». یک معجزه هم از نایب خاص ایشان بشنوید: زنی از قم کیسهای جواهرات نزد حسین نوبختی میبرد ولی ابتدا در حضور بقیه مراجعان از نوبختی میخواهد که بگوید داخل کیسه چیست؟ ظاهرا به نوبختی معجزه گر بر میخورد و به زن میگوید: اول برو و این کیسه را توی رودخانه دجله بینداز وبعد بیا این جا. زن همین کار میکند و پس از پرتاب کردن کیسه به رودخانه پر از آب، نزد نوبختی میآید. بلافاصله نوبختی به کنیز خود میگوید برو و آن کیسه را از اطاق بیاور. کنیز کیسه را میآورد و زن قمی با تعجب میبیند که همان کیسه به رودخانه افکنده شده است! راوی افسانه («حسین قمی») ادامه میدهد: «من و آن زن با مشاهده این دلیل روشن، هوش از سرمان پرید» (کتاب : «داستانهایی از امام زمان» به نقل از «الغیبت» و «کمال الدین»). به سختی میتوان باور کرد که آدمهای هوشمندی مثل طوسی و صدوق این اراجیف را باور کرده باشند، اما میتوان پذیرفت چون آنها را برای تقویت ایمان مردم به «قائم» مفید میدیدند در ثبت آنها تردید نکردهاند. جعل این قبیل شعبده بازیهای کودک فریب و «دیوید کاپرفیلد» گونه، برای پوشاندن این واقعیت است که امام موهوم حتی قادر به حفظ جان خویش و آمدن به میان مردم برای قیام نیست. به تحقیق باید به این افزود: کل معجزاتی که متولیان تشیع به امامان دوازده گانه قدسی خود نسبت دادهاند، از تمامی معجزاتی که ادیان ابراهیمی به «۱۲۴ هزار پیغمبر» نسبت دادهاند، بسا بسا بیشتر است! حتی، به تحقیق، معجزاتی که متولیان تشیع به چهار نایب امام زمان – و بیشتر از همه به فرد ایرانی توانمند آن، حسین نوبختی – نسبت دادهاند و نیز معجزاتی که در سالهای اخیر برای «مسجد مقدس جمکران» اختراع کردهاند، از کل معجراتی که کتاب «تورات» و «انجیل» به موسی و عیسای پیامبر نسبت دادهاند، بیشتر است! طرفه این که این گونه جعلیات و شعبده بازیها در دینی صورت میگیرد که پیامبر گرامیاش صادقانه اعتراف میکند که معجزهاش همین قرآن است و از او انتظار کار خارق العاده نداشته باشند. تردید نباید کرد که بخش عظیم معجزات نسبت داده شده به امامان شیعه توسط دوستداران افراطی آنها ساخته و پرداخته شده که آن را امری «ثواب» و دارای پاداش اخروی میپنداشتهاند. تا آن جا که متون شیعی گواهی میدهد خود این بزرگواران به کرات از دانستن علم غیب و انجام معجزه تبری جستهاند، ولی همه جا امام غایب از آن مستثنی شده و خودش خطاب به نایب چهارم میگوید که از: «خبرهاى حتمى مربوط به آینده ى جهان» اطلاع دارد. (سایت «مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه»)
معجزات
واقعیت این است همان گونه که از قرآن و پیامبر گرامی اسلام هیچ حرف و سندی مبنی بر تداوم امامت در خاندان علی به ثبت نرسیده، برای امر مهمی مثل ولایت روحانیون بر مردم نیز هیچ گونه سندی در متون دست اول شیعی وجود ندارد. به همین دلیل نیز وقتی بزرگان شیعی معاصر میگویند: «ادله امامت عینا دلیل بر لزوم حکومت بعد از غیبت ولی امر است» (آیت اله خمینی)؛ «همه براهین امامت برای اثبات نیابت عامه در عصر غیبت جاری است» (جوادی آملی) اثبات شی در خلاء است و بیشتر آن لطیفه را تداعی میکند که به فردی گفتند کارت چیست؟ گفت نزد داییام کار میکنم. پرسیدند دایی ات چکاره است: گفت: بیکار! این شیوه، در مورد اغلب مستندات و استدلالها پیرامون مقولههای مهم اختصاصی و اختلاف برانگیزشیعه همواره به کار رفته که پرسش گر کنجکاو پس از کنار زدن انبوهی روایت و بحث و فحص «تخصصی»! وقتی به سرچشمه میرسد، به واقع با خلاء مواجه میشود؛ یا به حدیثی میرسد که یک خودی مقدس آن را جعل کرده، یا راوی مربوطه حتی طبق معیارهای خودشان معتبر نیست؛ یا سرمنشاء به معجزه و آسمان وصل است و دیگر قابل تحقیق با ابزارهای زمینی نیست! به باورمن، اگر در ۱۲۰۰ سال قبل، محمدهای سه گانه ایرانی کمترین ظنی میبردند که از مصالحی که آنها با عشق و علاقه و تحمل سختیها و مخاطرات فراوان، جمع آوری میکنند، روزی خشنترین نوع دیکتاتوری دینی «برجان و مال و ناموس» ایرانیان مسلط خواهد شد، پایشان را از شهرشان بیرون نمیگذاشتند! اگر روزی محمد طوسی در «الغیبت» مینوشت : «به قدری در عصر ما معجزات روشن از امام عصر (عج) صادر شده که از شمارش خارج است»، فکر نمیکرد که ۱۲۰۰ سال بعد، «آیت اله وحید خراسانی» یک «سور» هم روی برگ او بزند که: «حال که حضرت به این اندازه در آن زمان آیات باهرات (معجزات روشن و آشکار) داشت، پس ببینید تا این زمان چه اندازه معجزات حضرت رخ داده است»! (سایت «آینده روشن») خوب است برای نمونه یکی از این معجزات را به طور خلاصه به نقل از کتاب الغیبت بیاوریم: فردی به نام «یوسف جعفری» در راه مراجعت از مکه، با جوانی «بسیار زیبا» مواجه میشود. نفری که همراه آن جوان است، بدون این که از او سوال شود، میگوید که این جوان زیبا «امام زمان» است. آقای جعفری از او معجزه طلب میکند. وردست امام زمان، با اشاره به شتری که آن جا بوده، از او سوال میکند دوست داری که این شتر با بارش به آسمان برود یا فقط بارش؟ آقای جعفری سپس این طور ادامه میدهد: «گفتم هرکدام باشد فرقی نمیکند. آن گاه دیدم شتر با بارش به سوی آسمان بالا رفت». یک معجزه هم از نایب خاص ایشان بشنوید: زنی از قم کیسهای جواهرات نزد حسین نوبختی میبرد ولی ابتدا در حضور بقیه مراجعان از نوبختی میخواهد که بگوید داخل کیسه چیست؟ ظاهرا به نوبختی معجزه گر بر میخورد و به زن میگوید: اول برو و این کیسه را توی رودخانه دجله بینداز وبعد بیا این جا. زن همین کار میکند و پس از پرتاب کردن کیسه به رودخانه پر از آب، نزد نوبختی میآید. بلافاصله نوبختی به کنیز خود میگوید برو و آن کیسه را از اطاق بیاور. کنیز کیسه را میآورد و زن قمی با تعجب میبیند که همان کیسه به رودخانه افکنده شده است! راوی افسانه («حسین قمی») ادامه میدهد: «من و آن زن با مشاهده این دلیل روشن، هوش از سرمان پرید» (کتاب : «داستانهایی از امام زمان» به نقل از «الغیبت» و «کمال الدین»). به سختی میتوان باور کرد که آدمهای هوشمندی مثل طوسی و صدوق این اراجیف را باور کرده باشند، اما میتوان پذیرفت چون آنها را برای تقویت ایمان مردم به «قائم» مفید میدیدند در ثبت آنها تردید نکردهاند. جعل این قبیل شعبده بازیهای کودک فریب و «دیوید کاپرفیلد» گونه، برای پوشاندن این واقعیت است که امام موهوم حتی قادر به حفظ جان خویش و آمدن به میان مردم برای قیام نیست. به تحقیق باید به این افزود: کل معجزاتی که متولیان تشیع به امامان دوازده گانه قدسی خود نسبت دادهاند، از تمامی معجزاتی که ادیان ابراهیمی به «۱۲۴ هزار پیغمبر» نسبت دادهاند، بسا بسا بیشتر است! حتی، به تحقیق، معجزاتی که متولیان تشیع به چهار نایب امام زمان – و بیشتر از همه به فرد ایرانی توانمند آن، حسین نوبختی – نسبت دادهاند و نیز معجزاتی که در سالهای اخیر برای «مسجد مقدس جمکران» اختراع کردهاند، از کل معجراتی که کتاب «تورات» و «انجیل» به موسی و عیسای پیامبر نسبت دادهاند، بیشتر است! طرفه این که این گونه جعلیات و شعبده بازیها در دینی صورت میگیرد که پیامبر گرامیاش صادقانه اعتراف میکند که معجزهاش همین قرآن است و از او انتظار کار خارق العاده نداشته باشند. تردید نباید کرد که بخش عظیم معجزات نسبت داده شده به امامان شیعه توسط دوستداران افراطی آنها ساخته و پرداخته شده که آن را امری «ثواب» و دارای پاداش اخروی میپنداشتهاند. تا آن جا که متون شیعی گواهی میدهد خود این بزرگواران به کرات از دانستن علم غیب و انجام معجزه تبری جستهاند، ولی همه جا امام غایب از آن مستثنی شده و خودش خطاب به نایب چهارم میگوید که از: «خبرهاى حتمى مربوط به آینده ى جهان» اطلاع دارد. (سایت «مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه»)
امام صادق چندین بار غیب دانستن خود
را تکذیب کرده است. در یکی از این احادیث که شش نفر راوی ناظر بر آن بودهاند،
روزی امام ششم با عصبانیت وارد اطاق پذیرایی شده و خطاب به اینها گفته است: مردم
به ما نسبت علم غیب میدهند، حال آن که من میخواهم یکی از کنیزهای خطاکارم را
تنبیه کنم و او فرار کرده و در یکی از اطاقها مخفی شده است و من نمیدانم در کدام
اطاق است؟ (اصول کافی). محمد صدوق نیز میگوید: » كسى كه علم غیب را به امام نسبت
دهد، كفر به پروردگـار ورزیده، وبه نظر ما از اسلام خارج مىباشد» (کتاب: «کمال الدین»). جالب است بدانید
که همین صدوق، اولین و تنها عالم بزرگ شیعی عصر غیبت است که امکان کار «اشتباه»
توسط پیامبر اسلام را مطرح کرده: «سهو النبی»؛ مقولهای که روشنفکران دینی کنونی –
به جز یکی دونفر-
جرات نزدیک
شدن به آن را ندارند!
درک این نکته که چگونه در سنوات بعدی،
پروژه «قائم» و «مهدویت» از روی میز سیاسی روز، به صندوق باورهای دینی و ایمانی
شیعیان انتقال داده شد، چندان دشوار نیست. زمانی که ما در آغاز عصر ماشین، شاهدیم
که چگونه بر مبنای این باور و در شرایط تاریخی و اجتماعی مساعد، سه مذهب جدا از هم – «بهاییت» در ایران، «احمدیه» در
پاکستان و «المهدی» در سودان – شکل میگیرد و تثبیت میگردد و میلیونها پیرو مومن
پیدا میکند، از نهادی و ایمانی شدن این باور در اعصار گذشته – به ویژه در میان
اذهان ساده اندیش و روستایی –
تعجب نمیکنیم.
دو محقق نامدار » بارتولد» و «پطروشفسکی» تاکید دارند که تشیع، اساسا در میان
روستانشینان نفوذ و گسترش پیدا کرده است. (شاید هم به همین دلیل باشد که روستاهای
ایران همواره مهمترین و اصلیترین خاستگاه و پایگاه روحانیت درایران بوده است!).
امروزه نیز گزارشها حاکی از آن است
که برنامه ریزان فرهنگی حکومت، بسیاری از اتوبوسهای زوار از روستاها و حومههای
شهرها را به جای زیارت «حضرت معصومه»، مستقیما به مسجد جمکران
میبرند؛ در منابر، زیارت آن برابر زیارت حج تبلیغ میشود و سالانه «میلیونها»
زوار روانه آن جا میگردند.
هزینههایی
که صرف جاده سازی و ساختمان سازی و هتل سازی این روستای کوچک شده حیرت انگیز است و
نصیب کمتر شهر کوچکی در طول «جمهوری اسلامی » شده است. من در انتهای این مقاله، دو
عکس از مسجد جمکران در سنوات قبل و گنبد و بارگاهی که در جمهوری اسلامی برایش
گذاشتهاند، را به نقل از «سایت مسجد مقدس جمکران» قرار میدهم. این، تنها یک نمود
کوچک است از نیاز نظام ولایت فقیه به چسبیدن به «مهدویت» و «استفاده ابزاری» از
امام زمان! در همین سایت، سیزده معجزه جدید با ذکر سند به این مسجد نسبت داده شده
که تنها دو فقره از آنها «علاج سرطان بدخیم یک جوان» و » نجات سرنشینان هواپیماى
مشهد» است!
بیش از هزار سال قبل، یک روشنفکر
مذهبی، تقویت پروژه غیبت و مهدویت را به نفع مردم و میهناش میدید، اما اگر امروز
«آیت اله یثربی» رییس حوزه علمیه کاشان، از طریق تریبونهای سراسری، سخن گفتن حضرت
علی در قنداق را اثبات میکند و تاکید میکند که محمد وعلی جلوتر از کلیه موجودات
دنیا آفریده شدهاند و خلقت سایر موجودات دنیا در برابر چشم آنها صورت گرفته است
و این که این دو تن به حضرت عیسی حرف زدن یاد داده و جان او را از مرگ نجات دادهاند
(سایت «شیعه نیوز»)، بایستی او را به عنوان یک شیاد تحویل پلیس داد! (البته اگر
جامعه قانون مداری داشتیم!). همین برخورد – البته طنزآمیز!- نیز شایسته «جامعه
مدرسین حوزه علمیه قم» است که در سایت رسمی خود به توهم ملاقات آیت اله خمینی و
آیت اله خامنهای با امام زمان دامن میزند. برگه احضاریه پلیس را باید به در خانه
«حسن رحیم پور ازغندی» هم فرستاد، که این روزها با توجه به مفاهیم مدرن و واژههای
لاتینی که در بحثهای فلسفیاش به کار میبرد، چشم و چراغ برنامههای تلویزیونی
حکومت بوده و قند در دل دانشجویان حزب الهی آب میکند! او که تاکید دارد باید به
حقیقت وجودی و فیزیکی امام زمان، صد در صد به صورت یک انسان حی و حاضر اعتقاد
داشت، یک چنین آمیزهای از چهره و اندام هالیوودی «بنیتو دلتورو» «حسین رضازاده» را
به عنوان قیافه کنونی امام زمان به خورد مومنان ساده باور شیعی میدهد: «چهرهاش
گندم گون، ابروانش هلالی و كشیده، چشمانش سیاه، درشت، جذاب و نافذ، شانهاش پهن،
دندانهایش براق، بینی كشیده و زیبا، پیشانی بلند و تابنده، استخوانبندی او صخره
سان، گونههایش كمگوشت و از فرط بیداری شبها، اندكی متمایل به زردی، بر گونة
راستش خالی سیاه، عضلاتش پیچیده و محكم، موی سرش بر لاله گوشها ریخته و نزدیك به
شانهها، اندامش متناسب و زیبا، قیافهاش خوشمنظر و رخسارش درهالهای از شرم
بزرگوارانه و شكوهمند پنهان، هیئتش سرشار از حشمت و شكوه رهبری، نگاهش دگرگون
كننده و فریادش همهگیر و دریاسان است». («سایت شهید آوینی»). وسیله ایاب و ذهاب
یک چنین شخصیتی نیز از بقیه متفاوت است: «خداوند تبارک و تعالی برای آن حضرت ابری
مخصوص ذخیره کرده که در آن رعد و برق است و ایشان بر آن سوار شده و در راههای هفت
آسمان و هفت زمین سیر میکنند»!(کتاب «منتهی الآمال»). یک روحانی عالی قدر و
احتمالا آشنا به امور نظامی و جنگ افزار نیز، تناقضات مربوط به نحوه جنگیدن امام
شمشیر به دست در دنیای پیشرفته کنونی را این طور برطرف مینماید: «در نخستین جنگى
كه بین حضرت و دشمنان در مىگیرد تمام این وسائل جنگى از كار مىافتد. اتم از كار
مىافتد. تمام اینها از كار مىافتند. جنگ دوباره به جنگ اسب و شمشیر و نیزه و
سپر بر مىگردد»! («سایت شیعه شناسی»). یک بحرالعلوم دیگر، علت طول عمر حدود ۱۲۰۰ ساله امام دوازدهم را این طور تشخیص
داده که حضرت مهدی:
«تعادل بین
طبایع چهارگانه بدن (سودا، صفرا، خون و بلغم) را خوب حفظ کرده است»! چون برای
ادامه حکومت و ولایت و «نیابت عامه» و ابدی روحانیت، به وجود امام زمان نیاز داری،
هیچ سوال و ابهامی را بدون پاسخ نمیگذاری؛ فقط کافی است – به خصوص امروز! – کمترین
ارزشی برای خرد و شعور مردم قائل نباشی! معلوم نیست با چه مجوزی این جفنگیات به
خورد دین باورانی داده میشود که بزرگان گرامیاش به صریحترین بیانها به ستایش
خرد و خردورزی پرداختهاند (به نقل از اصول کافی) : «خدا به انسان چیزی برتر از
خرد عطا نفرموده است » (پیامبر اسلام) ؛ «خرد مهمتر از دین است» (حضرت علی)؛ «خدا
به هرکس به اندازه خردش پاداش میدهد»(امام صادق)؛ » به دینداری که خرد ندارد
اعتنا نکنید» (امام رضا)
در یک نگاه کلی، به نظر میرسد که
هموطنان استقلال طلب و آزادی خواه ما در سنههای اولیه غیبت، بیشتر با نام و جنبه
سیاسی امام زمان «قائم» (قیام کننده) کار داشتهاند تا نام و جنبه عقیدتی آن:
«مهدی» (هدایت کننده). اگر بیش از هزار سال قبل، روشنفکران دینی ایران، در
بالابردن پرچم «مهدویت»
– در کنار
وظیفه دینی – به وظیفه ملی خود نیز عمل کرده و با آن در مردم شور و حرکت ایجاد میکردند؛
امروزه این باور، مردم را به انتظار و رکود و جمود کشانده است.
دیروز آنها از «مهدویت» حربهای
ساختند برای مبارزه با حکومت جبار وقت، امروز حکومت جبار وقت از مهدویت حربهای
ساخته برای سرکوبی مردم.
دیروز حربهای بود برای نیل به آزادی، امروز حربه ایست برای تداوم خشنترین دیکتاتوری.
دیروز حربهای بود برای نیل به آزادی، امروز حربه ایست برای تداوم خشنترین دیکتاتوری.
در ایران امام زمان دیگر «غایب» نیست
امروزه لااقل در میهن ما – طبق گزارشهای دولت و نهاد رسمی روحانیت – امام زمان، دیگر «غایب» نیست، ظهور کرده و در همه ارکان «جمهوری اسلامی» حضور دارد: از «بیت رهبری» گرفته تا «دولت امام زمان»؛ تا کابینه و گارد حفاظت احمدی نژاد و تا ستادهای انتخاباتی ؛ تا اطراف مسجد جمکران و جبهههای جنگ ۸ ساله! یکی از دلایل منطقی ظهور او نیز این است که با وجود میلیونها پاسدار و بسیجی و روحانی با پیشانی بند «یا مهدی» که به خوبی سازماندهی شده و به انواع سلاحها و تجهیزات مدرن مجهزند، امنیت جانی امام غایب بیش از هر زمان دیگر تامین است! آری، او ظهور کرده و حالا این مردم هستند که غایب هستند و در حکومت جایی ندارند. آن که مردم، قرنهای متمادی برای ظهورش دعا و نذر و نیاز میکردند، حالا به وسیله نایبان قلابیاش، جا را برای مردم ایران تنگ کرده است. او که روزی نامش اسم شب و رمز عبور برای آزادی خواهان ایرانی بود، امروز آرم پیشانی گشتیها و اکیپهای سرکوب گر خیابانی است.
این سوال را از محمد صدوق میکند که
در جنگی که همان عصر بین قوای اسلام و روم درگرفت، امام زمان شما کجا بود تا به
مسلمانها کمک کند؟ ایرانیها البته به طرح این سوال محق ترند؛ امامی که هربار از
عالم غیب فرود آمده و چند حاجی و زائر پولدار گیرافتاده در بیایانهای مکه را نجات
میدهد و بلافاصله از چشمها غایب میشود؛ موقعی که قوای خونریز چنگیز رودی از خون
در کشور به راه انداخته بودند، کجا بود؟ همین ابهام برای «حسین جوری» و یاراناش
در سبزوار باقی بود زمانی که هر روز اسبی را زین و یراق کرده و در بیرون شهر آماده
نگاه میداشتند تا امام زمان ظهور کرده و برآن سوار شود و شر مغول را از سر آنان
دفع کند و سرانجام وقتی دید سرباز مغول حتی دست زن او را گرفته و دارد با خودش میبرد،
فهمید که «سربه دار» شدن تنها چاره دفع مغول است و اسب زبان بسته را به اصطبل
بازگردانید! اسبی که تا همین امروز نیز بیسوار مانده است! بردن این گونه استدلالهای
ساده به میان مردم بسیار مهم و موثر است: همین روزها و در آستانه سالگرد فاجعه فراموشی ناپذیر قتل عام
زندانیان سیاسی درسال ۶۷ باید «مادران سیاه پوش» و » داغ دار» که «هنوز از سجادهها سر
بر نگرفتهاند» (شاملو) بپرسند که موقع سربه نیست کردن هزاران تن از فرزندان آزادی
خواهشان در دخمههای مرگ، امام زمان کجا بود و چرا آنها را بدون دفاع به حال خود
گذاشته، و به عکس، با آمران و عاملان آن جنایت فجیع، دیدار و حشر و نشر داشت!
واقعیت ناگوار این است که حتی اگر
روزی روزگاری موفق شدیم به مردم عامی بباورانیم که «ولایت فقیه» سندیت عقلی و شرعی
در تشیع ندارد و توسط آیت اله خمینی و تیم او، به مردم ایران تحمیل شد، باز باور
به «امام غائب»، مردم را به سمت آنها روانه خواهد کرد. بدیهی است که هیچ دینی –
چه آسمانی و چه بدلی – بدون روحانی و کارگزار امور دینی متصور نیست به عبارت دیگر،
این فقط روحانیت نیست که یک طرفه، ولایت خودش را بر مردم دین باور تحمیل کرده است،
بلکه این مردم معتقد به حضرت «صاحب الزمان» حی و حاضر و در فرم بدنی ایده آلی
هستند که برای برقراری رابطه با حضرت، به در خانه مراجع روانه میشوند. وانصافا
برای واسط گی او، چه کسانی ظاهر الصلاح تر، مناسبتر و مقبولتر از مراجع روحاني
و نورانی! فراموش نکنیم که قبل از انقلاب، مرجعی ساده زیستتر، درویش تر، بیتکلف
تر، بی»دربار»تر از آیتاله خمینی وجود نداشت؛ ولی دکترین «مهدویت» و «نیابت
عامه» از او چه ساخت؟! و تا این باور باقی است، خمینیهای دیگر در راهند. از همین
نقطه است که وظیفه اصلی و کانونی نواندیشان دینی و مردمگرا و وطن پرست – به ویژه
آن دسته که در کسوت روحانی هستند – سنگین مینماید. آنها باید به طور مستدل این
حقیقت را تدریجا به میان مردم ببرند که «مهدویت»، «غیبت کبری» و «ظهور منجی» قدسی
توهمی بیش نیست. حتی باید آن دسته از متفکران شیعی نیز نقد شوند که حقیقت وجودی و
حیات فیزیکی و مادی امام غایب را دور زده و دستگاه فلسفی به ظاهر فریبایی از
«مهدویت» را در لابه لای ابرهای ذهنی جایگزین آن مینمایند. یک بار دیگر به گنبد و
بارگاه زیبا و سحرانگیز مسجد جمکران نگاه کنید که چگونه بر مبنای هیچ و پوچ،
سالانه میلیونها مردم عوام برای حاجت خواستن روانه آن جا میشوند؛ برای «ظهور»ش
سینه میزنند و بر سروروی خود میکوبند ؛ پول به حساب بانکیاش میریزند و عریضه
در چاهش میاندازند، بنای فلسفی و ایده آلی زیبای شما از «مهدویت» نیز معادل همین
گنبد و بارگاه سحرانگیز در عرصه فکری است! تنها فایده بحث تان این است که به دوام
و قوام گنبد و بارگاه زمینی «مهدویت» مدد میرساند. آنها مردم عوام را سرکار
گذاشتهاند و شما فرزندان جوان و درسخوان آنها را. مهدویت بند ناف مرجعیت و
اجتهاد شیعی است و شما به ادامه ولایت آنان کمک میکنید. نواندیشان دینی، مردمی و
ملی باید به مردم دین باور اطمینان دهند که کسی با خدا و پیغمبر و امام رضا و حضرت
ابوالفضل شما کاری ندارد، ولی داستان امام زمان دروغ محض است. یازدهمین پیشوای
بزرگوار شما (امام حسن عسگری) مطلقا فرزندی نداشت؛ وعده ظهور او، فریبی بیش نیست؛
خودتان «ظهور» کنید، سرنوشت تان را خود به دست گیرید و «امام» زمان خود شوید! کار دشوار و پر مخاطرهای است. فراموش
نکنیم؛ آن جوان طوسی که به کمک شاهان دیلمی در بغداد به اوج رسید، به فرمان طغرل
سلجوقی، هست و نیستاش به آتش کشیده شد ؛ پس از قتل فجیع تنی چند از یارانش، به
قصد قتل خود او به خانهاش ریختند و فقط به زحمت توانست جانش را برداشته و به نجف
فرار کند؛ حسین نوبختی پنج سال را به اتهام قرمطی بودن، در سیاه چالهای خلیفه
عباسی گذرانید؛ رهبری هم که آنها فداییاش بودند (حسن عسگری) در حالی که هیچ جایی برای گریز و پناه نداشت، در
اثر زهر کشنده خلیفه، به نحو دردناکی در اوج جوانی جان سپرد. شلمغانی به دارآویخته
شد، حسین منصور حلاج پس از سالها دربه دری و اختفا و تحمل حداقل ۹ سال زندان، حلق آویز و بدنش سوزانده
شد. بی جهت نیست که مردم ایران، شهامت و پایمردی او را ضرب المثل کردهاند : ببینیم
شما هم «چند مرده حلاجاید»! برخی از این دوستان فعلا که در این راه «عمامه» خود
را از دست دادهاند؛ قابل فهم است که این بار دغدغه «سر»شان را داشته باشند!
————-
بعد التحریر : یادآوری میلیاردها تومان پولی که هزینه تبدیل این مسجد ساده خشت و کاه گلی در روستای بسیار کوچک جمکران به گنبد و بارگاه پر شکوه فعلی شده ( و هنوز هم ادامه دارد)، و نیز بازسازی هزاران بقعه و مسجد مخروبه و متروکه دیگر در عصرجمهوری اسلامی و گنبد و بارگاه سازیهای جدید در گوشه و کنار کشور، قلبم را میفشارد وقتی مقایسه میکنم، مثلا، با تخریب کتیبه هخامنشی در جزیره خارک که به وسیله تیشه در عرض چند دقیقه اتفاق افتاد! ابعاد این کتیبه فقط «۲۰ در ۳۰ سانتیمتر» بوده و میشده چه در محل و چه با جداسازی، مثل پلک چشم از آن حفاظت کرد. عین گزارش یک ایرانی دلسوز در محل را به نقل از «رادیو زمانه» نقل کرده و قضاوت را به خواننده واگذار میکنم : «شهرام اسلامی در چند ماه گذشته که از کشف کتیبه میگذرد، کوششهای فراوانی برای متقاعد کردن مسوولان محلی میراث فرهنگی در حفاظت یا انتقال اثر به موزه به عمل آورده بود، اما هیچگاه توجهی به خواست او نشد».
بعد التحریر : یادآوری میلیاردها تومان پولی که هزینه تبدیل این مسجد ساده خشت و کاه گلی در روستای بسیار کوچک جمکران به گنبد و بارگاه پر شکوه فعلی شده ( و هنوز هم ادامه دارد)، و نیز بازسازی هزاران بقعه و مسجد مخروبه و متروکه دیگر در عصرجمهوری اسلامی و گنبد و بارگاه سازیهای جدید در گوشه و کنار کشور، قلبم را میفشارد وقتی مقایسه میکنم، مثلا، با تخریب کتیبه هخامنشی در جزیره خارک که به وسیله تیشه در عرض چند دقیقه اتفاق افتاد! ابعاد این کتیبه فقط «۲۰ در ۳۰ سانتیمتر» بوده و میشده چه در محل و چه با جداسازی، مثل پلک چشم از آن حفاظت کرد. عین گزارش یک ایرانی دلسوز در محل را به نقل از «رادیو زمانه» نقل کرده و قضاوت را به خواننده واگذار میکنم : «شهرام اسلامی در چند ماه گذشته که از کشف کتیبه میگذرد، کوششهای فراوانی برای متقاعد کردن مسوولان محلی میراث فرهنگی در حفاظت یا انتقال اثر به موزه به عمل آورده بود، اما هیچگاه توجهی به خواست او نشد».
No comments:
Post a Comment